دوازده سال پیش در آستانه ی ورود به دههی بیستِ زندگی ام، بسیار اتفاقی با بزرگترین آرزوی قلبم دیدار کردم.
به پیشنهاد شخصی که حتی خاطرم نیست، همراه یک رفیقِ عزیز برای ثبت نام در کلاس یوگا به سالن یوگایی دورتر از خانه هایمان رفتیم و تنها یک ماه توانستیم ادامه دهیم.
شاید چون مسیرش خیلی دور بود، همچون خاطرهی آن روزها که دور است ولی احساسی به جا گذاشته است که در پوست، ذهن و قلبم تداعی میشود.
از همان روز اشتیاقی در قلبم روشن شد که هروز یوگا را نفس کشیدن آرزویم شد.
و امروز پس از سال ها گذر از فراز و نشیب های گوناگونِ زندگی مینویسم “من به آرزویم رسیده ام”
و اکنون ۴ سال است که هروز یوگا را عاشقانه زندگی میکنم.
و اینجا هستم تا به شکرانهی برآورده شدنِ زیباترین آرزویم با عشقی که یوگا در قلبم بیدار کرد، سوگند یاد کنم:
“یوگا را عاشقانه کلمه به کلمه خواهم نوشت، خواهم آموخت و آموزش خواهم داد.”
آخرین دیدگاهها